شنبه 09 تیر 1403
|مطالعه 6 دقیقه
|711 بازدید
تحلیلگران و معاملهگران هر دو در بازارهای مالی فعال هستند، اما نقشها و اهداف متفاوتی دارند. تحلیلگران به بررسی و ارزیابی بازارها، اوراق بهادار یا صنایع خاص میپردازند تا فرصتهای سرمایهگذاری بالقوه را شناسایی کنند. آنها از طریق تحقیقات عمیق، تجزیه و تحلیل دادهها و نمودارها و همچنین با در نظر گرفتن عوامل اقتصادی و بنیادی، پیشبینیهایی در مورد عملکرد آتی بازار ارائه میکنند.
در مقابل، معاملهگران به طور فعال، در خرید و فروش اوراق بهادار با هدف کسب سود در کوتاهمدت یا بلندمدت شرکت میکنند. آنها از تحلیلهای بازار برای تصمیمگیری در مورد اینکه چه زمانی، چه چیزی را بخرند و بفروشند استفاده میکنند، اما همچنین باید مهارتهای مدیریت ریسک قوی، انضباط و توانایی کنترل احساسات را داشته باشند.
به طور کلی تفاوت کلیدی این دو دسته این است که تحلیلگران بر مهارتهای تحلیلی و دانش خود تمرکز دارند، در حالی که معاملهگران علاوه بر قدرت تحلیل، بر اجرا و مدیریت معاملات و مدیریت ریسک و… نیز باید تمرکز داشته باشند.
حالا باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا لزوما همه تحلیلگران، معاملهگران خوبی هم هستند؟
لزوماً نه. در حالی که تحلیلگران دانش عمیقی از بازار و اوراق بهادار دارند، اما ممکن است مهارتهای لازم برای انجام معاملات موفق را نداشته باشند. معاملهگری نیازمند نظم و انضباط، توانایی کنترل احساسات و مدیریت ریسک است که همه اینها ممکن است برای همه تحلیلگران مناسب نباشد.
علاوه بر این، تحلیلگران و معاملهگران افقهای زمانی متفاوتی دارند. تحلیلگران معمولاً بر روی پیشبینیهای بلندمدت تمرکز میکنند، در حالی که معاملهگران به دنبال فرصتهای کوتاهمدت برای کسب سود هستند. این تفاوت در دیدگاه میتواند منجر به رویکردهای متفاوتی در مورد تحلیل و تصمیمگیری شود.
با این حال، بسیاری از افراد موفق، هم تحلیلگر و هم معاملهگر خوبی هستند. این افراد دارای دانش عمیق از بازار، مهارتهای تحلیلی قوی و توانایی اجرای معاملات سودآور هستند. در نهایت، اینکه آیا یک تحلیلگر میتواند به یک معاملهگر خوب تبدیل شود یا خیر، به مهارتها، تجربیات و اهداف فردی او بستگی دارد.
آمار جالبی در خصوص تحلیلگران و معاملهگران بازار وجود دارد. طبق بررسیها، حدود ۸۵٪ از تحلیلگران خوب، معاملهگران خوبی نیستند. در واقع برخی از افراد به عنوان تحلیلگرانی قوی شناخته میشوند اما به دلیل رعایت نکردن یک سری اصول و قواعد، معاملاتشان به اندازه تحلیلهایشان موفقیتآمیز نیست. دنیای تحلیلگری و دنیای معاملهگری دو پدیده جدا از هم هستند که برای عبور از فضای تحلیل به فضای معامله باید خیلی مهارتهای بیشتری آموخت. بسیاری از تحلیلگران، اصول و قواعدی برای معامله کردن بر اساس آن تدوین نکردند؛ آنها فقط یاد گرفتند الگوها چگونه شناسایی میشوند اما نیاموختهاند که زمانی که الگو را تشخیص دادند بر چه اساسی ورود کنند؟ حد ضرر کجا باشد؟ حد سود کجا باشد؟ در چه زمانی میتوانند به حد سود برسند؟ این موارد باید در پلن معاملاتی ثبت شود و نه در پلن تحلیلگری.
ورود به بازار و دنیای معاملهگری، بدون طراحی یک سیستم تست شده و منسجم، همانند شنا کردن در یک اقیانوس مواج بدون جلیقه نجات است! معامله کردن بر اساس احساسات، شایعات و استراتژیهای ناآزموده، یک میانبر طلایی برای از بین بردن سرمایه در بازارهای مالی است. اگر به دنبال این هستید که سرمایه خود را در بازار راحت از بین ببرید دنبال این مدلها برای معاملهگری باشید. یک معاملهگر موفق از دو جنبه به سیستم نگاه میکند؛ هم از جنبه سودآوری و هم از جنبه ریسک. در حالیکه آماتورها نگاهشان به بخش ریسک بسیار ضعیف است!
یک سوالی که بارها ممکن است از خود بپرسیم یا دیگران از ما بپرسند این است که مثلاً سال آینده اگر چند درصد سود کنیم خود را موفق میدانیم؟ اگر همین الان شخصی از شما بپرسد با چه سودی در سال آتی از عملکرد خود رضایت دارید چه پاسخی دارید؟ جوابهای روتین و معمول بسیار است. شایعترین جواب این است هر چه بیشتر بهتر. هر چه بیشتر بهتر به چه معنی است؟ اصولا بیشتر چه مفهومی دارد که در صورت رسیدن به آن از عملکرد خود راضی باشید. مثلاً 30% از ۲۰% بیشتر است آیا از 30% راضی هستید؟ یا ۲۰% زیان از 40% زیان عملکرد بهتری است؛ آیا راضی هستید؟
هر معامله گر قبل از شروع دوره معاملاتی خود، باید تخمینی از میزان بازدهی خود داشته باشد تا معیار موفقیت یا ناکام ماندن را بسنجد.
برای تعیین هدف سه پارامتر باید مد نظر قرار گیرد:
۱- هدف شما باید واقعگرایانه باشد.
۲- هدف شما باید قابل حصول باشد.
٣- هدف شما باید قابل اندازه گیری باشد.
هدفی که تدوین میکنیم بر اساس واقعیتهای معاملاتی هر شخص بنا میشود و ارتباطی به واقعیت عملکردی هیچ شخص دیگری ندارد. جمله معروفی وجود دارد که میگوید موفقیت این است که از دیروز خود بهتر باشید. بنابراین باید متر و معیاری برای موفق بودن تعریف کنیم که واقعی باشد، قابل حصول باشد و بتوانیم با استفاده از پارامترهای کمّی اندازهگیری کنیم. مطالب آموزشی هامرز را دنبال کنید تا در آینده با تدوین پلنهای معاملاتی و اهمیت آن بیشتر آشنا شویم.